دوست داشتن از عشق برتر ( علی شریعتی)

الان من نمیگم برتر ولی یه چیزو خوب فهمیدم

عشق داغم کرد وقتی می اومد چیز دیگه ای معنی نداشت ذره ای منطق سرم نمیشد

ولی این ، نه 

دوست داشتن گرمم میکنه پر میشم از احساس گم و شیرین اندوه 

و واقعیت زندگیمو هرچند تلخ میپذیرم

اینو در جواب کسی که قبلنا بهم میگفت

 بین این دو تا فرق من میگفتم نه 

نوشتم خودش میدونه خودم می دونم


نقطه پایان برای تو کم بود 

نقطه پایان خط آخر نبود 

نقطه پایان ، آغازی بود که فکر میکردم تمام شده 

چقدر دلگیرم 

وقتی هستی از همه اندوهها دورم

و وقتی نیستی با همه اندوهها پرم

نمی توانم جای خالی دستانت را ندیده بگیرم

نمی توانم تو را از فلبم حذف کنم 

نمی توانم برایت از عمق قلبم بگویم 

نمی دانم نام  این احساس چیست ؟

دوست داشتن یا عشق ؟

ولی حس میکنم حالا فرق بین این دوتا رو خوب می دونم


اونقدر میشناسمش که دوستش داشته باشم

اونقدری هست که همیشه به یادش باشم

اونقدری هست که بخوامش

اونقدری هست که دوری ازش برام سخت باشه

ولی اونقدری نیست 

که الان بتونم بزنم تو دهن عقلم تا دست از سر دلم برداره

ول کردن دستای بعضی آدما 

حتی اگه لمسشم نکرده باشی

خیلی سخت 

این امتحان واسم خیلی زیاد بود 

خداجونم

قلیم قبلا دوست داشتن رو تحربه کرد

ولی این واسم فرق داره 

واسه همین قلبم بهونه میگیره


یه روزی آقای x بود

که من بهش میگفتم ایکسمن

دوستش دارم

دوستش داشتم

الانم هست ولی برای من نیست

از اولم نبودا 

میگه قلبشو داده بهم و رفته 

ولی میخوام به شما بگم 

قلب منو  هم برده

خوذش نمی دونه 

دارم خفه میشم 

واقعا دارم خفه میشم 

قلبم داره از جا کنده میشه واقعا دنیا مزخرفتر از این نمیشه 

لعنت به این زندگی


این خونه رو واسه تنهاییهام میخوام 


مهم نیست احساسم غلط 

مهم اینه که احساسم اینه 

و قلبم با دیدنت بیتاب میتپه

چطور میتونی بهش ایراد بگیری

اونم از قلب یه عاشق


کمی با خدایم

زندگی همین 

               زندگی همیشه همینه 

  و من شاد یا غمگین 

           تنها بازیگر نقش خودم هستم 

و چه بخوام و چه نخوام 

              تو منو انتخاب کردی

        از هیچی ناراحت نیستم 

             تنها چیزی که دلگیرم میکنه اینه که

                                                 منو فراموش کردی

        مهم نیست چی میگی

             مهم نیست میگی اینطور نیست

            مهم احساس من 

                        که با تمام تلخی حس میکنه رها شده 

            و تو رو کنارش میخواد

    میفهمی ؟



شاید روزی از تو بگذرم شاید بتونم روی فصل خورشید جای 

خالی تو رو پرش کنم 

شاید بتونم از خودم بگذرم و دوباره لبخند زدن رو 

به یاد بیارم

شاید روزی دلم ازت خالی بشه 

شاید بتونم خودم باشم 

خودم بشم


کدوم راه کدوم من

همه روزهامو طوری میگذرونم 

گویی جایی ایستاده ای و مرا مینگری

همیشه جای خالی واسه تو هست

جایی که اگه بودی فقط تو میتونستی پرش کنی

نمی دونم اصلا واسه کی دارم مینویسم

واسه اونی که رفته 

یا واسه اونی که یادش رفت قول داده بود میمونه تا همیشه

یا واسه اونی که دستشو به دست یه نفر دیگه سپرده

یا واسه درد اون نگاه بی تفاوتی که تمام وجودمو به آتیش کشیده همون نگاهی که وقتی فقط واسه من بود

نمی دونم 

اگه میتونستم قلبتو پس میدادمت

اگه میتونستم ازت میگذشتم

اگه میتونستم سعی میکردم عاشقت نباشم

اگه میتونستم سعی میکردم هرگز به دوباره بودنت فکر نکنم

اگه میتونستم خیلی کارها میکردم که تو دیگه اول و آخر زندگیم نباشی

اگه میتونستم . . . اصلا . . چه میدونم چیکار باید میکردم که همه این شدنهارو

از خودمون روز میکردم

دوستت دارم 

ولی انگار باید برم 

قلبم درد میکنه

ولی اینم شده رسم زندگی من

آزاد باش

تو آزادی و این برایم دنیایی پر معناست 

تو از من آزادی

و این بهترین خواسته من است

پر گشودن تو به معنای آزادی قلب من نیست

من تا همیشه دوست دارم 

از من بگذر 

از من بگذر

عاشق شو 

عاشق بمان

همیشه عاشق بمان 

کوچ کن از قلبم 

و بر قلب دیگری بشین 

کوچ کن و آهنگی نو بساز

گنجی از نو بخوان

روحی را تازه کن

بتاب بر کسی غیر از من بتاب 

ولی لبخند را هرگز از یاد نبر

این هرگز را فراموش نکن

من از طرف خدایی که گمش کردم  

امروز عاشق شدم 

دوباره 

عاشق گرمای خورشید

عاشق نور

عاشق همه خیالهای زیبا

عاشق خرگوش شیطونم که معصومیت رفتارش دیوونم میکنه

عاشق همه این لحظه های کسل کننده 

عاشق روزمرگی هایی که حتی خجالت آوره بگم " واسه زندگیم هیچ کار مهمی نمی کنم "

حالا تو این لحظه 

که به نظرم زیباست ولی خیلی خالیه 

می فهمم چرا خدا ما انسانها رو خلق کرد

چون عاشق بود 

عاشق نگاه کوتاه و گم ما 

به همه شگفتی های دنیا

چه خوب چه بدش

دوردستهای من

دوردستها را دوست دارم
شاید چون فکر میکنم 
دیگر نیستی 
چقدر ساده می پندارم
چقدر ساده

دیگر برای من دوری وجود ندارد

دوری از تو . . تمام وجودم را اشغال کرده ای